کتاب کیمیاگر؛ مرز باریک واقعیت و خیال

کتاب کیمیاگر

آیا تا به حال رویایی بسیار واقعی داشتی که باعث شه بخواهی بهش برسی؟ تو کتاب کیمیاگر نوشته پائولو کوئلیو که در سال 1988 منتشر شد، سانتیاگو یه چوپان جوونه که در آرزوی کشف گنجی تو کشور مصرِ. در طول راه او یاد میگیره که به قلبش گوش بده و از آن مهم تر، میفهمه که رویاهاش یه افسانه شخصی نیستن، بلکه بخشی از روح جهانن.!.

در بخشی از کتاب کیمیاگر، ملکیصدق میگه: «هر کسی که هستی یا هر کاری که میخوایی انجام بدی، وقتی واقعاً چیزی رو میخوایی، به این دلیله که اون میل تو روح جهان سرچشمه‌گرفته. درواقع، این مدموریت شما روی زمینه.» بیایید نگاهی دقیق تر به رمان پر آوازه و پر فروش پائولو کوئلیو بندازیم و راه معنوی اونو کشف کنیم.

درباره کتاب کیمیاگر؛ در جستجوی رویاها

کیمیاگر (The Alchemist) یکی از مهم ترین پدیده های ادبی قرن بیستمِ که از آن بیش از 30 میلیون نسخه در سراسر جهان به فروش‌رفته. این کتاب همچنین، به بیش از 67 زبان ترجمه‌شده و در صدر لیست پرفروش ترین رمان ها تو 18 کشور جهان قرارگرفته.

موفقیت چشمگیر کتاب رو میشه به چند چیز مختلف نسبت داد. اول اینکه، داستان سانتیاگوی چوپان یکی از معنویت های روزمره همه ماست، نوعی معنویت که افراد میتونن تو زندگی روزمره خودشون او رو تجربه کنن. یکی از پیام های اصلی کتاب اینه که معنویت چیزی جدا از نیاز فرد برای تحقق رویاهایش نیس. در حقیقت، چیزایی که قلب شخص واقعاً میخواد، در حقیقت پیام هایی از جهان هستنن.

در امتداد این موضوع، پائولو کوئلیو در قسمتی از کتاب کیمیاگر میگه: «شما لازم نیس مفهوم بیابون رو درک کنین. تنها کاری که باید انجام بدین اینه که به یه دانه ماسه ساده فکر کنین و سپس همه شگفتیای خلقت رو در آن خواهید دید. عشق هرگز انسان رو از تعقیب افسانه شخصیش باز نمیداره. اگر او افسانه و رویاشو رها کنه، به این دلیل بوده که عشق واقعی را درک نکرده.»

دوم، کیمیاگ به روشی ساده و روان نوشته‌شده که برای همه افراد قابل درک است. این رمان، در یک مسیر طولانی از داستان های مذهبی و اخلاقی، مانند افسانه ها و داستان های کودکان جریان یپدا میکنه که هدفش انتقال یک درس از زندگیه. سبک جادویی نوشته به همراه درس معنوی غیر فرقه ای کتاب (از دین یا مذهب خاصی طرافدار نمیکنه)، جذابیت اون رو برای خوانندگان با هر نوع سلیقه و تمایلات معنوی مختلف بالا بُرده.

خلاصه کتاب کیمیاگر؛ چوپانی در جستجوی گنج

اول بزارید یکم در مورد شخصیتای اصلی کتاب توضیح بدیم، بعدش داستان رو تعریف کنیم:

کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو
کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو

اگه دوست داری با 6 تا حرکت ساده ثروت و خوشبختی رو وارد زندگیت کنی پیشنهاد میکنیم  خلاصه‌ی کتاب صبح جادویی رو در سایت عادل دمیرچی بخونید.

کاراکترهای اصلی کتاب کیمیاگر

سانتیاگو:

 چوپانی که در جستجوی گنج پنهانیه و از اندلس در جنوب اسپانیا به اهرام مصر سفر میکنه و در این راه درس زندگی می آموزه. سانتیاگو یه رویاپرداز و جستجوکنندس.

پیرزن:

یه فرد ثروتمند و احتمالاً یه کولی، رویای تکراری سانتیاگو رو تفسیر میکنه، اما به شکلی اونقدر صریح و روشن که سانتیاگو رو ناامید و دودل میکنه.

ملکیصدق:

 پیرمرد ناشناس که در حقیقت شخصیت قدرتمندی از عهد عتیقه، او به سانتیاگو توضیح میده که یک افسانه شخصی چیه و اونو رو ترغیب میکنه تا رویای خودش رو دنبال کنه. بعد از سانتیاگو، ملکیصدق مهمترین شخصیت کتاب کیمیاگرِ.

بازرگان کریستال:

 او سانتیاگو رو برای کار تو مغازش استخدام میکنه. افسانه شخصی بازرگان کریستال اینه که یک زیارت (یا حج) به مکه انجام بده، اما او میدونه که هرگز این رویاش برآورده نخواهد کرد.

مرد انگلیسی:

 یه مرد اهل کتابه که وسواس کیمیاگری داره و امیدواره هنرهای افسانه ای رو از یک کیمیاگر مشهور که شایعه‌شده تو واحه الفیوم زندگی میکنه آموزش ببینه.

کیمیاگر:

 مردی خودآموخته است، در واحه زندگی میکنه و میتونه هر فلزی رو به طلا تبدیل کنه. کیمیاگر به سانتیاگو کمک میکنه تا سفرش رو از واحه به سمت اهرام مصر ادامه بده.

فاطمه (فاطیما):

دختر زیبای عرب که تو واحه زندگی میکنه و سانتیاگو عاشقش میشه. فاطمه از تلاش های سانتیاگو پشتیبانی میکنه، حتی اگر این امر اونو ازش دور کنه. فاطمه نمایانگر عشق واقعی و بی قید و شرط و از خود گذشتگیه.

حالا میریم سراغ یه خلاصه کوچیک از کتاب کیمیاگر:

سانتیاگو، پسری چوپان، در نزدیکی یه درخت در خوابگاه کلیسای متروکه خوابیده. تو خوابش رویایی میبینه که بهش میگه: «در صورت سفر به اهرام مصر، یه گنج پنهان‌شده تو زمین رو پیدا خواهی کرد.» سپس، پیرزنی به سانتیاگو میگه که این رویایی نبوی است (خدایی و الهی) و باید دستورالعمل های اون رو دنبال کنه. با این وجود سانتیاگو هدفش نامشخص است، زیرا او از زندگی یک چوپان لذت می برد.

سپس سانتیاگو با یه پیرمرد مرموز روبرو میشه که به نظر میرسه قادره ذهن آدمارو بخونه. این مرد خودش رو ملكتصدیق یا پادشاه سالِم معرفی میکنه. او در مورد خوب و بد همه چیز به سانتیاگو میگه و خاطر نشون میکنه که این وظیفه پسر چوپانه که افسانه شخصی رو دنبال کنه.

سانتیاگو قبل از فروش گله گوسفنداش و خرید بلیط برای سفر به شمال آفریقا، دودل میشه. اما اندکی پس از رسیدن‌به مصر، یه دزد کل پولای سانتیاگو رو میدزده. بنابراین پسر چوپان تصمیم میگیره به دنبال راهی باشه تا بتونه پول کافی برای بازگشت به خونه رو به دست بیاره. او تو مغازه یه بازرگان کریستال یه کار پیدا میکنه.

پس از یازده ماه کار تو مغازه، سانتیاگو از نحوه انجام کارش مطمئن نیست. آیا او باید به عنوان یه مرد ثروتمند به اندلس برگرده و گوسفند بیشتری بخره؟ یا باید در تعقیب گنج مخفی رویاهاش، از صحرای وسیعی عبور کنه؟ بعد از این فکرا، او به کاروانی محلق میشه که در حال سفر به مصرِ.

Novel by Paulo Coelho The Alchemist Book
Novel by Paulo Coelho The Alchemist Book

شروع سفر به مصر

تو کاروان، سانتیاگو با یه فرد انگلیسی که میخواد راز کیمیاگری یا تبدیل فلز به طلا رو به دست بیاره، آشنا میشه. در هنگام مسافرت، سانتیاگو با گوش‌دادن و دیدن ماهیت ذاتی صحرا، روح جهان رو کشف میکنه. کاروان سرانجام به واحه میرسه و در آنجا سانتیاگو با یک دختر عرب به نام «فاطیما» ملاقات میکنه و فوراً عاشقش میشه. رهبر کاروان مسافران رو گِرد هم میاره و به اونا میگه که یه جنگ قبیله ای ممکنه مانع ادامه راهشون باشه.

همانطور که معلومه، کاروان باید برای جلوگیری از وقوع جنگ های شدید قبیله ای در بیابان، تو صحرا الفیوم متوقف شه. در طی پیاده روی تو صحرا، سانتیاگو از طریق دو شاهین که با هم دعوا میکنن! میفهمه که حمله به واحه اجتاب ناپذیره. وی به سران قبایل این حمله رو هشدار میده و در نتیجه، الفیوم با موفقیت در برابر حمله از خود دفاع میکنه. به زودی پس از این اتفاق، سانتیاگو با یه غریبه سیاه پوش و محجبه که شمشیر به کمر داره و بالای یه اسب سفید نشسته آشنا میشه، او کسی نیس جزء «کیمیاگر».

کیمیاگر از دیدگاه سانتیاگو سخن میگه و از او دعوت میکنه به صحرا برن. در طی مسیر به سانتیاگو در مورد اهمیت گوش‌دادن به قلبش و تعقیب افسانه شخصیش آموزش میده. او سانتیاگو را متقاعد میکنه که برای اتمام سفرش به اهرام، فاطیما و کاروان را ترک کنه. همچنین پیشنهاد میکنه که تو مرحله بعدی سفر، سانتیاگو رو همراهی کنه.

طوفان شن و کشف گنج

درحالی که کیمیاگر و سانتیاگو رهسپار بیابون میشن، کیمیاگر بیشتر از خِردش در مورد روح جهان مشترک میگه. در طول مسیر، قبیله‌ای از سربازان عرب اونا رو اسیر میکنن. در عوض آزادی، کیمیاگر همه پول سانتیاگو رو به قبیله تحویل میده و به سربازان میگه که سانتیاگو یه کیمیاگر قدرتمنده که ظرف سه روز به باد تبدیل میشه. سانتیاگو احساس نگرانی میکنه، زیرا هیچ ایده ای نداره که چگونه باید به باد تبدیل بشه. سپس، طی سه روز آینده فقط به بیابون فکر میکنه.

در کتاب کیمیاگر اومده: «در روز سوم، او با باد و خورشید ارتباط برقرار میکنه و اوناور برای کمک به خودش در ایجاد طوفان ماسه ای شگرف و بزرگ به کار میگره.» او جلوی همه، در اوج طوفان ناپدید میشه و دوباره تو اون طرف اردوگاه ظاهر میشه. قبایل با قدرت طوفان و با توانایی سانتیاگو، آن دو را آزاد میکنن. کیمیاگر به سانتیاگو میگه که باید به واحه برگرده، و اینکه بقیه سفر رو سانتیاگو باید به تنهایی ادامه بده تا به رویاش برسه.

سانتیاگو وارد اهرام مصر میشه و شروع به حفاری میکنه. او هیچ گنجی رو نمیبینه که تو زمین دفن‌شده باشه!. در این میان، سارقان سانتیاگو رو مورد ضرب و شتم قرارداده و پولش رو دوباره میدزدن. پسر چوپان از افسانش به سارقا میگه. اما یکی از سارقا از رویای خودش درباره یه گنج دفن‌شده تویک كلیسای متروكه میگه. سانتیاگو با بازگشت به آندلس، به کلیسایی برمیگرده که در آنجا رویای گنج های نزدیک اهرام مصر رو تو خواب دیده‌بود. چوپان جوان، همونجایی که در زیر درخت خوابیده بود رو حفر میکنه تا به گنج برسه.

اهمیت کتاب کیمیاگر؛ گوش‌دادن به ندای قلب

رمان دلربای پائولو کوئلیو در رده «رئالیسم جادویی» از بسیاری جهات خیره کنندس. سبک داستان پردازی کتاب به سادگی حاوی احساسات قدرتمند، شخصیت های جالب و عمیق، پیچ و تاب داستانی و حکمت الهام بخشی هستش. یه پسر چوپان از اندلس به نام سانتیاگو در جستجوی گنجه که تو اهرام دفن‌شده، او از وطن خودش در اسپانیا به صحرای مصر سفر میکنه. سانتیاگو هم یه شبان سادس و هم یه مکتشف جاه طلب!

او به معنای واقعی کلمه، رویاهای خودش رو دنبال می‌کنه. در طول راه با افراد مختلفی ملاقات می‌کنه، با یک زن کولی، مردی که خودش رو پادشاه مینامه، مردی که ادعا میکنه کیمیاگر هستش و سپس یه کیمیاگر واقعی که اصلاً لاف نمیزنه!. همچنین، هیچ کس نمیدونه گنج چیه، یا اینکه سانتیاگو قادر خواهد بود تو طول راهش از همه موانع بر طرف کنه!. او به بن بست میخوره، به کسی اعماد میکنه که بعداً پولشو میدوزده، تو بیابان اسیر میشه و بسیاری اتفاقات دیگه که برای سانتیاگو رخ میده.

چوپان فرق بین واقعیت و خیال رو کشف میکنه

اما چیزهای شگفت انگیزی هم تو کتاب کیمیاگر برای سانتیاگو اتفاق میفتن و نقشه همیشه به سلامت به جلو میره. چوپان جوان با کاراش سرنوشتشو رو تغییر میده. سانتیاگو باید با آنچه بهش گفته‌میشه در مقابل آنچه واقعیه مقابله کنه. اما آنچه به عنوان سفری برای یافتن‌گنج دنیوی آغاز میشه، به کشف حقیقتی ارزشمند میرسه، یعنی «تشخیص بین واقعیت و خیال.»

چوپان جوان از ناامیدی به امید حرکت میکنه. تلاش او، همراه با ژانر رئالیسم جادویی، ممکنه سوالاتی رو برای خواننده ایجاد کنه. آیا واقعاً سانتیاگو طوفان ماسه ای رو که منجر به فرارش شد رو تو بیابان احضار کرد یا این اتفاق فقط یه تصادف بود؟ آیا او واقعاً در انتها به فاطمه میرسه، یا آیا این موضوع فقط یک حس یا میل به انجام وعده خود برای بازگشت به او بوده؟

در یک کلام میشه اهمیت رمان کیمیاگر رو بیان کرد: «کیمیاگر، کتابی شاد، فرخنده و عمیقاً انسانیه؛ داستان سانتیاگو یک شهادت ابدی برای قدرت تحول بخش رویاهای ما و اهمیت گوش‌دادن به قلبمونه. اینکه گنج ها در دورافتاده ترین مکان ها و در عمیق ترین جاهای زمین نیستن! بلکه گنج ها در همین نزدیکی ما هستن.»

8 درس مهم از کتاب کیمیاگر

در اینجا ده مورد از درس های رمان کوئلیو به انسان آموزش میده رو آوردیم:

1-      ترس مانعی بزرگ تر از خود مانعس

«به قلب خود بگو که ترس از رنج بدتر از رنجه و هیچ قلبی هرگز به دنبال‌یافتن رویاهاش رنج نمیبره، زیرا هر ثانیه جستجو، برخورد دوم با خدا و با ابدیته.» هر گونه تعقیب و گریز جدید نیاز به ورود به قلمرو غیرقانونی داره، این ترسناکه اما با هر خطر بزرگی پاداش بزرگی به دست میاد. تجربیاتی که در پیگیری رویای خود به دست میارین، زندگی شما رو با رازش میکنن.

2-      یکنواختی را بشکن!

«وقتی هر روز مانند روزهای آیندس، به این دلیله که مردم قادر به تشخیص چیزای خوب نیستن که هر روز از طلوع تا غروب خورشید تو زندگیشون آ اتفاق میفتن.» قدردانی، عمل پیدا کردن کار خیر در هر ساعت از روز است. زندگی به راحتی میتونه راکد، دنیوی و یکنواخت شه، اما این بسته‌به آنچه انتخاب میکنیم تغییر میکنه.

3-      قرارگرفتن در آغوش زمان حال

«زیرا من در گذشته خود یا آیندم زندگی نمیکنم. من فقط به زمان حال علاقه مند هستم، اگر میتونید همیشه بر زمان حال متمرکز شید، انسان خوشبختی هستین.» در گذشته هیچ نکته ای وجود ندارهً، اجازه ندین گذشته و حتی آینده شما رو تو خودش فرو ببره. نحوه تعامل با لحظه حاضر، زندگی شما رو هدایت میکنه.

4-      موفقیت شما تأثیر موجی داره

«این کاری است که کیمیاگران انجام‌میدن. اونا نشون‌میدن وقتی میخوایم بهتر ازآنچه هستیم باشیم، همه‌چیز در اطراف ما نیز بهتر میشه.»
رشد، تغییر و تکامل در بافت واقعیت نهفته‌است. تبدیل شدن به یه نسخه بهتر از خود، جلوه ای موج دار ایجاد میکنه که از همه چیز تو اطراف شما رو در بر میگره، از سبک زندگی، خانواده، دوستان و حتی جامعه!.

5-     تصمیم گیری خیلی مهمه

«هنگامی که کسی تصمیم میگیره، واقعاً در حال غرق شدن در جریان قویه که او رو به مکان های جدید منتقل میکنه که هیچ وقت اونا رو تو خواب ندیده.» غلبه بر ناشناخته ها و جزئیات دقیق تر رویاهای خودمون خیلی آسونن. اقدامات ناشی از اعتماد به نفس در تصمیم شما مؤثر خواهند بود. نشستن و کاری نکردن، شما رو به جایی نمیرسونه.

6-      فکر کردن به شیوه غیر واقعی

«من جهان رو از نظر اون چه میخوام ببینم مشاهده میکنیم، نه آنچه واقعاً در حال انجامه.» اگر مردم تصمیم بگیرن دنیا رو آنگونه كه هست بپذیرن، بزرگ ترین اختراعات هیچ وقت اتفاق نمیفتاد. دستاوردها و نوآوری های بزرگ با ذهنیتی آغاز میشن که غیرممکن ها رو نادیده میگیره.

7-      موفقیت یعنی تلاش چند باره

«راز زندگی، سقوط هفت بار و بلند شدن هشت بارس.» زیرا هشتمین بار میتونه به معنای موفقیت شما باشه. برخی از بزرگ ترین رمان های تاریخ پس از دریافت صدها بار رَد شدن، مجوز انتشار‌گرفتن. خوشبختانه، نویسندگان این کتابا هرگز تسلیم نشدن.

8-     مهم بودن انجام عمل از فکر کردن به عمل

«فقط یه راه برای یادگیری وجود داره و اون از طریق عمله.» شما میتونین مطالعه کنین، بخوانین و گوش بدین تا فکرتان تغییر کند، اما تجربه کامل در هنگام انجام عمل رخ میده. هنگامی که فقط هدف دارین، انگار هیچ چیزی ندارین!.

خلاصه کتاب کیمیاگر در سایت عادل دمیرچی
خلاصه کتاب کیمیاگر در سایت عادل دمیرچی

جملات زیبا از کتاب کیمیاگر

او پرسید: «چرا ما باید به قلبمان گوش بدیم؟» گفتم: «زیرا، هر کجا که قلب شما باشه، همونجا گنجتونه.»

«به قلبت بگو که ترس از رنج بدتر از رنجه. این که هیچ قلبی وقتی در جستجوی رؤیاهای خودش باشه، رنج نمیبره، زیرا هر ثانیه جستجو، برخورد دوم با خدا و با ابدیته.»

«مهم نیس که چه کاری انجام میدی، هر فرد روی زمین نقش اصلی رو تو تاریخ جهان ایفا میکنه، اما به طور معمول او این قضیه رو نمیدونه.»

«تسلیم ترساتون نشین! اگر این کار رو انجام بدین، نمیتونین با قلبتون صحبت کنین.»

«این همان چیزیه که ما عشق مینامیم. هنگامی که شما عاشق هستین، میتونید هر کاری رو تو آفرینش انجام بدین. وقتی شما عاشق هستین، دیگر نیازی به درک آنچه اتفاق میفته نیست، زیرا همه چیز درون شما اتفاق میفتد.»

«مردم در هر زمان از زندگی خود قادر به انجام اونچه میبینن هستن.»

«ما مسافرانی تو یه سفر کیهانی، چرخش و رقص در گردنه ها و گرداب های بی نهایت هستیم. زندگی جاودانه است! ما لحظه ای متوقف میشیم تا با یکدیگر روبرو بشیم، همو دوست داشته باشیم و افکارمون رو به اشتراک بزاریم. این یه لحظه با ارزشه. این یه بخشی از ابدیته.»

«همه آنچه اتفاق میفته، یه بار دیگر هرگز نمیتونه دوباره اتفاق بیفته. اما هر اتفاقی که دو بار افتاد، مطمئناً بار سوم نیز اتفاق میفته.»

«من تو گذشته یا آیندم زندگی نمیکنم. من فقط به زمان حال علاقه مندم، اگر میتونید همیشه بر زمان حال متمرکز شین تا فردی خوشحال باشین. زندگی یه جشنواره بزرگ و یه مهمونیه، زیرا زندگی لحظه ایه که اکنون زندگی میکنیم.»

درباره پائولو کوئلیو نویسنده کتاب کیمیاگر

پائولو کوئلیو تو سال 1947 در ریو دوژانیرو برزیل به دنبال اومد. او فرزند ی مهندس و یه زن خانه دار بود. او در جوانی آرزو داشت که یه نویسنده شه. کوئلیو در جوانی در دانشکده حقوق ثبت نام کرد، اما به دلیل روح جستجوگرش، ترک تحصیل کرد و به آمریکای لاتین، آفریقای شمالی و اروپا سفر کرد.

وی به عنوان بازیگر و کارگردان با یک گروه تئاتر همکاری کرد و به عنوان روزنامه نگار نیز مشغول به کار شد. او همچنین اشعاری برای آهنگ های راک نوشت و طرح یه کمیک استریپ سیاسی نیز با گروهی هنرمند همکاری کرد. به دلیل فعالیت های سیاسی، کولیو تو سال 1974 توسط یه گروه شبه‌نظامی برزیل ربوده‌و شکنجه‌شد. پس از آن، با عقب نشینی به مشروعیت، به عنوان مجری صنعت موسیقی فعالیت کرد.

چی شد که پائولو کتاب کیمیاگر رو نوشت؟

نقطه عطف مهم زندگی کوئلیو هنگامی اتفاق افتاد كه او با یه غریبه در یه كافه تو شهر آمستردام در هلند ملاقات كرد و به او گفت كه میتونه زیارت سنتی كاتولیک رومی رو در سانتیاگو د. كمپوستلا در شمال اسپانیا انجام بده. کولیو در سال 1986 این کار را انجام داد. در نتیجه، او زندگی نامش رو در کتابی به اسم «کیمیاگر» آورد. او تصمیم گرفت رویای خودش رو دنبال کنه، یعنی تبدیل شدن به یه نویسنده بزرگ!.

کوئلیو با الهام از سفر خود به سانتیاگو د. کامپوستلا، کتاب «خاطرات یک مغ» رو در سال 1987 منتشر کرد. تأثیر تجاری و فرهنگی کتاب در ابتدا ناچیز بود. سال بعد کیمیاگر منتشر شد. از این رمان در ابتدا تنها 900 نسخه فروخته‌شد و چاپ مجدد نشد. کتاب بعدی او، بریدا با استقبال خوبی روبرو شد و در نتیجه به فروش خوب خاطرات یک مغ و کیمیاگر نیز کمک کرد.

در واقع، کتاب کیمیاگر پرفروش ترین کتاب تاریخ کشور برزیل و در نهایت یکی از پرفروش ترین کتاب های تاریخه. او اکنون در کنار همسرش در برزیل و برخی کشورهای اروپا زندگی میکنه.

از آثار مشهور دیگه‌ی پائولو کوئلیو میشه به موارد زیر اشاره کرد:

  • مکتوب
  • کنار رود پیدرا نشستم و گریستم
  • کوه پنجم
  • ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
  • شیطان و دوشیزه پریم
  • عطیه برتر

رژیم کتابخواری یعنی مطالعه‌ی خلاصه کتاب های پرفروش جهان در کمتر از ده دقیقه. پس همین الان یه کتاب رو در کتابخواری قورت بده.

2 دیدگاه برای “کتاب کیمیاگر؛ مرز باریک واقعیت و خیال

  1. زینب گفته:

    خب یعنی کتاب داره میگه اگر من دارم در مسیر هدفم حرکت میکنم یا مهاجرت میکنم، باید برگردم به شهر خودم چون هدفم اونجاست؟؟یعنی ادامه ندهیم؟ من منظور اخر داستان رو نفهمیدم متاسفانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سوالی ندارید؟